سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

نمی دانم دلم تنگ است یا تنگ است دلم ، 

نمی دانم سکوت می خواهم یا سکوت مرا می خواهد    .

گاهی میان اینهمه تناقض می مانم .

می مانم حوصله مرا می خواهد یا سکوت در تنهایی ،

می مانم حرف در شکل یک مهمانی کوچک مرا می خواهد یا تفریح کوچکی دلم را به مهمانی می گیرد

حس می کنم گاهی پوست تنهایی ام می نشیند کنار حوصله ئ سکوت تا بدون هیچ مزاحمتی کنج خلوت هایم را لبریز از خیالت کند .

گاهی آنقدرها از خیالت دورم که می ترسم باور هم دستم را رها کند ،

گاهی آنقدر نزدیکم که در خیالم روی دو بال ابرین با هم به تنهایی سر می زنیم .

 

... boloureahsas ...

 

 




تاریخ : جمعه 100/7/23 | 3:33 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |

 

پائیز زیباست 

رنگارنگ و مجذوب است  .

پائیز فصل عاشقی هاست ، فصل مهر و ... و ... و ...

صدها جمله که یکی از دیگری احساسی تر

اینها هست و همه اینها نیست ،

وقتی در هاله ای از ابهام فرو می روی ،

وقتی هستی اما نمی بینمت ،

وقتی پژواک صدا ، ترنم حتی خیالت دست نیافتنی است ،

چگونه پائیز برایم زیباست .

 

... boloureahsas ...




تاریخ : جمعه 100/7/23 | 3:27 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |

 

 در احساسی ترین احساس

از احساس گفتن ها خوش است ، 

احساسی که در آغاز نگاهم به سینه ئ دل مجازی 

پیمان مهری بسته شد که عاقبتِ یک تخلیه ئ روحی از عمق وجودم بود .

دنباله ئ تراوشی سبز در یک صفحه ئ سرخ ،

ندیدمت و دیدی ، نشنیدم و شنیدنهایت

بارها صف بسته در مقابلم ایستادند و مرا دعوت به مهمانی چشمانت کرد .

گرمی دستانت نبود اما هُرم حرارت مونیتور همان گرما را در وجودم تداعی کرد .

کلیدواژه ها خون سرخ رگ هایت را با التهابی خاص در من تزریق کرد

آن هم به شکلی که سرانگشتانم تاول های ریز و درشتی برداشت

تصمیم گرفتم این تاول ها را که اکنون زخمی عمیق شده است را تا ..... تا ..... از چشمان نداشته ات مخفی کنم .

گاهی یاد جمله ای می افتادم ،

یاد حرفی که دلم می خواست بی پرده برایت بنویسم ،

ولی شرم مثل دیوی سیاه در نگاهم طوری قد علم می کرد که با یک دگمه ئ بَک ،

همه چیز به عقب باز می گشت و باز صفحه ئ سپید بود ادامه ئ سپیدی ...

 

... boloureahsas ...




تاریخ : جمعه 100/7/23 | 3:23 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |

 

 نوشته های پیشین را که ورق می زنم ، 

گاه گاهی سبک نوشتن متفاوت تر از قبل شده است  .

وقت هایی که مدت های طولانی نداشتمت ، نخواستی ام ، شاید داشتمت اما ...؟

در بیخبری ها سر کردن ، خودکشی یک انتخاب در سرازیری ندیدنت به بهایی گران از زمان بود .

اهل آشنایی ها که باشی ،

خواستن هایت که دیداری تر باشد ،

داشتنهایت بی پرده تر زبان از کام قلم بیرون میراند .

متفاوت نیستی

همان نوشته هایی با همان ادبیات ...

 

... boloureahsas ...




تاریخ : جمعه 100/7/23 | 3:14 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |

 

 گاهی در همهمه ئ تنهایی ها 

فقط یک چیز فریاد رس دل ما می گردد 

یک نگاه آشنای دور که پر از زخمه های غربت و هجرت ماست ،

یا یک آه نیمه بلند که پناهگاه سینه ئ ما را

مامن آرامشی ابدی می داند .

جز این چه چیزی می تواند آلام دردهایمان را کم کند ،

چه چیزی می تواند بخشش دست های سخاوت مان را در آن روز باشکوه آشنایی به یغما نبرد ،

کجاست آن مکان زمانی ،

کجاست دریچه های باز شده ئ سینه هایمان در عمق نگاه های ماسیده به هم ،

و کو آن همه واژه که جدایی ها را رقم زد .

 

... boloureahsas ...




تاریخ : جمعه 100/7/23 | 3:9 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |


  • paper | فال تاروت کبیر بله خیر | رپورتاژ سایت
  • خرید رپرتاژ آگهی | بک لینک فروش