از پنجره ئ شب
بیداری هایم را به خاکی نقره ای می افکنم ،
انتظار تاریک چشمانم لبریز دهلیزک های سرگردانی است ،
و من در وزش برهنه ئ تصویری موهوم
باز پیوند پنجره های شبی دگر را
در سکوت آفتاب نویدی بر میثاقی دوباره می دانم .
... boloureahsas ...
گریه می کنم امشب با خیالت
مثل انبوه ساحلی بی مهتاب
در ابتدای روح آب
بی کنار از تغزل عبوری مهجور
و به نرمی جا پایی در شن زار خاموشی ...
... boloureahsas ...
پُرم از حوالی بی حاشیه
از تموج غفلتی موزون روی آسمان ابری احساس
پُرم از نگاهی ماسیده به پشت همه ئ خستگی ها
همه ئ وارونه های رنگی بی رنگ در هوای اندیشه ای سرد و سکون
پُرم از موسیقایی نسیمی ملایم بر روی پلک شب
از آرزوی موهبتی در هُرم دیدار .
...boloureahsas ...
در کدام روشنی صبح
دچار بی بودنی هایت هیاهوی سبز پایین دست را
فریاد باید زد .
با همهمه ی بسته ئ لبخند شبانه ئ ماه
شاخسار اندیشه ئ تهی از خیالی مغشوش
زیستنگاه همیشگی خوابگردها
چگونه تماشایی خواهد شد .
صدای تنش زخم های کهنه
بجا مانده از قعر تلاطم امواج خیالت
حسرت سفر اندوه را تا کدام جغرافیای هستی رقم خواهد زد .
حضور ملایمت را نشانگاهی بساز ...
... boloureahsas ...
در خیالم تو هستی و یک شب مهتابی
یک شب پر از رمز و راز
پرِ هیایوی عریان
آکنده از عطر رزهای سپیدی که بر روی دامنم خود نمایی می کند .
مست و مدهوش رویای دیدارت
خواهم بود . همیشه .
... boloureahsas ...
.: Weblog Themes By Pichak :.