صدای لالایی باد را در گوش زمان
و خستگی مفرط پائیز نگاهم را در غریبانه های قاب چشمان
و خزان تکه وارونه شده ئ دلم را
و نجوای اغواکننده ئ چاشتگاه آفتاب را در گهواره ئ پروانه های جسته از
پیله ئ مهتابی آرام ، بیا و به نظاره بنگر.
... boloureahsas ...
امشب دفتر احساسم
از مسیری عبور کرد که تا فراخنای شب
در مرداب یخ زده ئ زمان گم شد .
و پنجره ئ خاموش نگاهم در خاکستری های اختران
دست هایم را به چشم چرانی های قلم دعوت کرد .
و من اول جشن مجهول ظلمت بی تو بودن ها را
نتوانستم میان نبض سحر تا صبح رقم بزنم .
کاش در بحبوحه ئ های همیشگی هایت مرز آفتاب را نشانم دهی .
... boloureahsas ...
شعرانه هایم بوی تمنا دارد
تمنای خواهشی از رویش دوباره ئ زمان
در انبوه کاغذ های مجازی
با تراکنش هایی بیشمار از درد هجران
و کلامی بی بن در پایین دست جاده ئ عشق
چه غریبانه در این بیغوله ها
به دنبال کسی می گردم که روزگاری
خواب نوشینش نوشداروی تنهایی هایم بود .
... boloureahsas ...
روزی
مثل دوره گردی با کوله باری از سکوت
از پیچ و تاب تهی حادثه ها
با نگاهی محزون تر از همیشه
همه ی شبنم های زلال را به رگ خورشید خواهم ریخت
و فریاد خواهم زد ،
هوای دلم بی او بارانیست .
... boloureahsas ...
در خیالم تو هستی و یک شب مهتابی
یک شب پر از رمز و راز
پرِ هیایوی عریان
آکنده از عطر رزهای سپیدی که بر روی دامنم خود نمایی می کند .
مست و مدهوش رویای دیدارت
خواهم بود . همیشه .
... boloureahsas ...
.: Weblog Themes By Pichak :.