امشب دفتر احساسم
از مسیری عبور کرد که تا فراخنای شب
در مرداب یخ زده ئ زمان گم شد .
و پنجره ئ خاموش نگاهم در خاکستری های اختران
دست هایم را به چشم چرانی های قلم دعوت کرد .
و من اول جشن مجهول ظلمت بی تو بودن ها را
نتوانستم میان نبض سحر تا صبح رقم بزنم .
کاش در بحبوحه ئ های همیشگی هایت مرز آفتاب را نشانم دهی .
... boloureahsas ...
تاریخ : جمعه 98/7/26 | 9:44 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |
.: Weblog Themes By Pichak :.