در احساسی ترین احساس
از احساس گفتن ها خوش است ،
احساسی که در آغاز نگاهم به سینه ئ دل مجازی
پیمان مهری بسته شد که عاقبتِ یک تخلیه ئ روحی از عمق وجودم بود .
دنباله ئ تراوشی سبز در یک صفحه ئ سرخ ،
ندیدمت و دیدی ، نشنیدم و شنیدنهایت
بارها صف بسته در مقابلم ایستادند و مرا دعوت به مهمانی چشمانت کرد .
گرمی دستانت نبود اما هُرم حرارت مونیتور همان گرما را در وجودم تداعی کرد .
کلیدواژه ها خون سرخ رگ هایت را با التهابی خاص در من تزریق کرد
آن هم به شکلی که سرانگشتانم تاول های ریز و درشتی برداشت
تصمیم گرفتم این تاول ها را که اکنون زخمی عمیق شده است را تا ..... تا ..... از چشمان نداشته ات مخفی کنم .
گاهی یاد جمله ای می افتادم ،
یاد حرفی که دلم می خواست بی پرده برایت بنویسم ،
ولی شرم مثل دیوی سیاه در نگاهم طوری قد علم می کرد که با یک دگمه ئ بَک ،
همه چیز به عقب باز می گشت و باز صفحه ئ سپید بود ادامه ئ سپیدی ...
... boloureahsas ...
.: Weblog Themes By Pichak :.