سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آفتاب تغزل را در صلابت سرو

با ابهام علف ها در طراوت خاک

گره خواهم زد

و کنار بیشه ئ عشق

غبار تجربه را از

سکوی تجلی به جاده ئ تهی

می نشانم وشهد دانایی را

در شبنم دقایق می ریزم .

اگر در تبخیر رگه های خواب ،

خیمه نزنم . قطره ئ وهم را

در لحظه ئ فتح شفاف شهر اساطیری

هم میجویم و حضور هستی را حتی

در انار ترک خورده ای 

نگاه خواهم کرد .


... boloureahsas ...

 




تاریخ : یکشنبه 100/5/31 | 8:31 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |

 

  دلم عجیب گرفته است     . 

ضربه های حیات ، 

غم موزون کودکی خیالم را 

بر آشیان عقاب آرزوهایم نمی نشاند 

دوست دارم 

در لحظه های عروج 

تا مرز گمشدن ،

پرتو ابهام زمان را

کناری بزنم اما .....

افسوس که دگر

بال پروازم شکستنی است .


... boloureahsas ...




تاریخ : یکشنبه 100/5/31 | 8:10 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |


نگاهم به تارو پود سیاه ساقه ی گلی چسبید

و گرمی رگه هایش را حس کرد .

همه ی زندگی ام در گلوی گل کاشی چکیده بود .

گل کاشی زندگی دیگر داشت .

آیا این گل

که در خاک همه ئ رویاهایم روئیده بود ،

کودکی دیرین را می شناخت ؟

و یا تنها من بودم که در او چکیده بودم .

گم شده بودم .

نگاهم به تار و پود شکننده ئ ساقه ئ گل چسبیده بود .

تنها به ساقه اش میشد بیاویزم

چگونه میشد چید .

گلی را که خیالی می پروراند ؟

دست سایه ام بالا خزید

قلب آبی کاشی ها تپید

باران نور ایستاد

رویایم پرپر شد .

لغزش چشمانم به بند بند غم انگیز ساقه ئ خوشه ماسید .

و هرم نفس هایم را در نی ساقه اش حس کردم

تمام هستی ام در آونگ های ظریف ساقه ئ خوشه ریخته شد .

آیا این خوشه ،

که در بالش خاکی تمام آرزوهایم روئیده بود ،

کودک دیروزی ام را می شناخت ؟

و یا من یکه میدان کارزار بودم که در او تکیده بودم

فنا شده بودم ؟

لغزش چشمانم به بند بند غم انگیز ساقه ئ خوشه ماسید .

فقط به شاخه اش میشد آویخت .

پس چگونه میشد چید ؟

خوشه ای را که تصویری مرطوب می کند ؟

دست آبی سایه وارم بالاتر خزید ،

دل سبز خوشه ئ حقیقت تپید .

خوشه حقیقت ایستاد

آرزویم پر زد .

 

... boloureahsas ...





تاریخ : یکشنبه 100/5/31 | 7:59 عصر | نویسنده : shabnamkhojaste |




  • paper | فال تاروت کبیر بله خیر | رپورتاژ سایت
  • خرید رپرتاژ آگهی | بک لینک فروش